بیشک اقتصاد شهری مستقیما وابسته به پویایی اصناف در شهر میباشد قشری که بیهیچ هزینه تراشی برای دولت، پرجمعیتترین لایه جمعیتی كشور را تشكیل میدهند.اما اصاف با مسائل و مشکلات مختلفی مواجهاند، اگرچه برخی از مشکلات اصناف متأثر از مسائل درونی خودشان است اما نقش مدیران شهری و مسئولین استانی در تسهیل مسائل اثرگذارترین قشر بر اقتصاد شهری غیر قابل کتمان است.لذا صنوف کشور، سنتی و توسعه نیافته است و به جای گسترش، در همان وضعیت سابق که کوچک و محدود و بیتحرک است، باقی ماندهاند. در کشورهای پیشرفته، معمولاً این صنوف تبدیل به اتحادیههای تأثیرگذار میشوند و به عنوان ابزاری در مقابل دولت برای کسب امتیازات تلقی میگردند. اعضا این صنوف نیز با پرداخت حق عضویت به گسترش آنها کمک مینمایند. در حالی که اصناف در اغلب استانهای کشور صرفاً در حد یک جلسه حتی در سال، صدور بخشنامه اطلاعیه و... اکتفا نموده و اکثراً رابطهای میان اعضا با ساختار مدیریتی آن وجود ندارد.اصناف به جای آنکه به ابزاری برای امتیازگیری در مقابل دولت، سازمانها و گروههای مختلف تبدیل شوند، صرفاً به ارائه خدمات بین اعضا و در برخی موارد واسطه گری میان اعضا با سایر نهادها مبادرت مینمایند. همچنین اصناف هرگز با ابزارهای جدید چانه زنی، مذاکره، مقابله و... آشنا نبوده و به آنها مجهز نمیباشند.علاوه بر این اصناف در اغلب استانها فاقد ابزارهای مهم ارتباطی با اعضاء نظیر نشریه، اینترنت و... میباشند و مهمترین ابزار ارتباطی در آنها پخش و یا نصب اعلامیه است.مدیران صنفی نیز بیشتر از میان با نفوذها، کسانی که دارای اعتبار اجتماعیاند و در برخی موارد از میان بازنشستهها انتخاب میشوند. در حالی که در این مورد هرگز به صلاحیت افراد از نظر میزان کارایی شان و اینکه تا چه اندازه توانایی جذب و کسب امتیازات را دارند، نگریسته نمیشود. مدیران فوق نه از طریق انتخابات عمومی که همه اعضا در آن شرکت داشته باشند بلکه توسط جمعی محدود، علاقهمند و صاحبان منافع انتخاب میشوند و سایر اعضا چون فایدهای در مشارکت در انتخابات و تعیین اعضا نمیبینند، نسبت به این مساله بیتفاوتند. از این رو مدیران صنفی بیشتر کسانیاند که به جای مقابله و چانه زنی با دولت، در صدد تعامل و کنار آمدن با دولتند و اکثراً در راستای منافع شخصی و گروهی، از اصناف به عنوان ترقی شخصی استفاده میکنند.لذا در حالی که اصناف واحدهای اقتصادی محسوب میگردند و میبایست صرفاً در چارچوب منافع اقتصادی اعضاء آنان را نگریست، اما اصناف در کشور ما و در بسیاری موارد تبدیل به اهرمهای سیاسی میشوند و به جای کسب منافع برای اعضاء، به جنبه حمایتی از یک جریان تبدیل میگردند.در مجموع اصناف در اغلب استانها توسعه نیافته، سنتی، محدود و غیر کارآمدند، در حالی که این اصناف میبایست تبدیل به اتحادیههای بزرگ با ابزارهای مدرن شوند که مشارکت داوطلبانه همه اعضاء را در بر داشته باشند و به جای آنکه ابزاری برای برخی مدیران برای کسب منافع و یا گذراندن اوقات بیکاری باشند، برای کسب هرچه بیشتر منافع برای اعضا تلاش نمایند و در این راستا حتی نقش یک لابی با نفوذ را تنها در چارچوب منافع صنفی در رابطه با مسائل سیاسی ایفا نمایند و در این عرصهها هرچه بیشتر به گسترش آشکار و مخفی خود برای کسب مافع بیشتر صنفی و نه شخصی و گروهی اقدام نمایند.همچنین با وجود آنکه تعامل و همکاری با اصناف میتواند کارکردهای زیادی را برای ارتقای خدمات رسانی بهتر به شهروندان داشته باشد. اما تعامل اصناف و مدیران شهری حلقه مفقوده اقتصاد و مدیریت شهری است.لذا از دیدگاه مدیریت شهری، ایجاد نشاط و پویایی در شهر و شهروندان منوط به پویایی اصناف است و در سایه این اتفاق، مردم در رفاه و آسایش قرار میگیرند. و این تعامل موجب امنیت و پویایی در شهر میگردد.اما ساماندهی بازارهای روز و میادین، تسهیل مالیاتی، رفع سد معبر، احداث پارکینگهای عمومی، ساماندهی دست فروشان و امکان شرایطی که بتوانند اقتصاد این قشر را پویا نماید از مهمترین پیش نیازهای رفع مسائل اصناف و پویایی اقتصاد شهری است. |
↧
انصاف؛ توسعه نیافته اما عامل توسعه
↧