من احساس تکلیف میکنم که در بعضی از فرصتها تذکراتی راجع به گرفتاری مسلمین به آقایان بدهم؛ شاید آقایان هم برای خودشان احساس تکلیف کنند، و شاید در صدد برآیند که آن اندازه ای که میتوانند کمک کنند به برادران مسْلمشان ولو کمک به نحو تبلیغ باشد، کمک به نحو تلگراف و کاغذ باشد.این حکومت اسلام بود. (حضرت علی علیه السلام) میفرمود که ـ به طوری که نقل شده است ـ من میترسم که در یکی از حوالی مملکت من یک وقت یک گرسنه ای باشد، یک وقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم «سیر»، و رعیت من یک نفرشان ـ ولو در بعض از اَرجای مملکت ـ اینها گرسنه باشند.... آقا اینهایی که من عرض میکنم مطلب تصوری نیست. مع الأسف برای من کاغذهایی از ایران میرسد و شکایاتی از ایران راجع به اوضاع میرسد که دائماً روح مرا در عذاب دارد. از شیراز یکی از علمای محترم شیراز ـ سلّمه اللّه ـ نوشته اند به اینکه[در] عشایر جنوب اینجا قحطی واقع شده است، در جنوب؛ و عشایر اینجا به قدری در قحطی و در گرسنگی هستند که بچه هایشان را در معرض فروش قرار داده اند. از فسا یکی از علمای آنجا به من نوشته است به اینکه ـ باز همان وضع را نوشته است لکن این تکۀ آخر را ننوشته است راجع به گرفتاریهای آنها و اینکه من ـ که یک مثلاً اهل علمی هست ایشان ـ در فکر افتادم که با یک زحمتی برای اینها یک نانی، یک لباسی، یک چیزی تهیه کنم. بنده هم اجازه دادم اینکه از سهم امام این کارها را انجام بدهند. از تهران به من نوشته اند که در بلوچستان و سیستان و اطراف خراسان، آنجا یک قحطی و گرسنگی شده است که مردم هجوم آورده اند به شهرهای بزرگ؛ و از گرسنگی نه حیواناتی دارند و نه حیوانِ خود را میتوانند ضبط کنند و از گرسنگی اینطور هستند.اطراف مملکت ایران در این مصیبت گرفتار هستند و میلیونها تومانش خرج جشن شاهنشاهی میشود! برای خود شهر تهران، از قراری که یک جایی نوشته بود، برای جشن خود تهران هشتاد میلیون تومان اختصاص داده شده است. این راجع به خود شهر است. کارشناسهای اسرائیل برای این تشریفات دعوت شده اند. به طوری که خبر شدم و نوشته اند به من، کارشناسهای اسرائیل مشغول بپا داشتن این جشن هستند و این تشریفات را آنها دارند درست میکنند این اسرائیل که دشمن با اسلام است و الآن در حال جنگ با اسلام است...جشن برای او باید گرفت که در پناه او مسلمین راحتند ؛ جشن برای آنی باید گرفت که برای اینکه یک خلخـالی از پای یک نفر معاهد ، ـ معاهده ـ در می آید آرزوی مرگ میکند نه کسی که اگر یک دفعه یک شعاری بر خلاف هوای نفس او داده بشود، بفرستد بریزند در دانشگاه. آقا نوشته اند که دخترها را این قدر زده اند که پستانهای اینها محتاج به جراحی است، در همین چند وقت واقع شده است و نجف بی اطلاع است. [گریۀ حضار] فضاحتهای دیگری که کردند قابل ذکر نیست. چرا؟ برای اینکه شعار دادند که ما جشن ۲۵۰۰ ساله را نمی خواهیم؛ ما گرسنه هستیم؛ گرسنگی مسلمانها را رفع کنید؛ جشن نگیرید؛ روی مرده ها جشن نگیرید. آقا برسانید به دنیا؛ چرا نجف اینقدر خواب است؟ ما مسئول نیستیم؟ تمام کار ما برای مسلمین درس است؟ فقط همین، که ما درس بخوانیم؟ ما نباید به درد مسلمانها برسیم؟ ما نباید اعتراض کنیم که چرا نفت ایران و اسلام را برای مملکتی که در حال جنگ با مسلمین است می فرستید؟ این اعتراض ندارد؟ نباید این گفته بشود؟ ما برای چه سلاطینی، برای چه سلاطینی جشن بگیریم؟ مردم چه خوشی از سلاطین [دارند]؟ برای آغامحمدخان قَجَرْ ما جشن بگیریم؟! در زمان خود ما ـ زمان خود من ـ بوده است آن روسیاهی هایی که به بار آوردند؛ برای کسانی که در مسجد گوهرشاد مسلمین را آنطور اینها با هفت معاء میخورند؛ با هفت معاء! اصلاً اعتنای به اینکه یک ملتی است[و] این ملت باید زندگی بکند ندارند. هر روز ـ هر روز نه البته، بسیاری از اوقات ـ به ما مینویسند که اجازه بدهید فلان جا حمام درست کنیم. پس چه شد این حرف های شما که میگویید همۀ ایران در رفاه هستند؟ همۀ ایران در رفاه هستند و بچه هایشان را میفروشند برای گرسنگی! در رفاهند همۀ ایران؟! چه رفاهی الآن برای ایران هست؟بازار ایران را دارند الآن چپاول میکنند که یک مقداری اش را خرج این جشن مفتضحانه بکنند، باقی اش را هم خودشان مصرف کنند یا مأمورین مصرف کنند. سرمایه های مردم و مسلمین بیچاره را صرف این میکنند و از بودجۀ خودِ مملکت چقدرها، چقدر میلیونها، دهها میلیون خرج یک همچو ملعبه ای، یک همچو مضحکه ای میکنند. برای چه؟ برای هوای نفس. همین که گفته بشود که ما آنیم که جشن گرفتیم، و ما مفاخرمان این است که «آغا محمد قجر» داشتیم، مفاخرمان این است که «نادرقلی» داشتیم. یک آدم مزخرف سفاک این آدم بود که خدا میداند که چه خبر بود. اینها جشن دارند؟! مسلمین باید عزا بگیرند برای اینطور حکومتها. جشن برای او باید بگیرند که وقتی که احتمال این را میدهد که در آخر مملکت یک گرسنه ای باشد، به خودش گرسنگی میدهد. آنی که کنار مسجد، دارالاماره اش و دکةالقضائش همین مسجد کوفه ـ یک گوشه ای از مسجد کوفه ـ دکةالقضائش هست و روی زمین مینشیند ویأکُلُ کَما یأکُلُ العَبیدُ و یَمْشِی کَما یَمْشِی الْعَبید.[۶] وقتی هم پیراهن گیرش می آید پیراهن نو را به «قنبر»[۷] می دهد، پیراهن کهنه را خودش بر میدارد و آستینش هم، آستینش هم که بلند است پاره میکند همانطور میپوشد و میرود خطبه میخواند؛ یک مملکتی هم دارد که دَه مقابل مملکت ایران است. این جشن دارد.آقا به هوش بیایید؛ نجف را بیدار کنید. اعتراض کنید. اگر صدتا تلگراف از نجف برود که با کمال ادب، آقای کذا و کذا ـ «اعلی کذا» ـ[۸] با کمال ادب برود که آقا این گرسنه ها را سیر کنید؛ این مقدار خرجی که برای این امور میخواهی بکنی خرج این ملت بیچارۀ گرسنه بکن؛ خرج این ورشکسته های بیچاره بکن که بعضیشان فرار کردند از ایران؛ در همینجا هستند، در نمیدانم جاهای دیگر هم بعضی. اگر یکصدتا تلگراف از اینجا، از علمای اینجا، از فضلای اینجا، از طلاب اینجا برود، احتمال تأثیر دارد لکن کو که یک همچو چیزی بشود؟ اگر اعتراض نکنند که چرا اعتراض میکنید خیلی ما متشکر هستیم! ما تکلیف نداریم واقعاً؟! ما باید به حال این ملت بنشینیم نگاه کنیم هر چه سر ملت می آید؟!ملت ایران موظف است که با این جشنْ مبارزۀ منفی بکند ـ مثبت نه، لازم نیست. از خانه بیرون نیایند وقتی که این جشنها هست، شرکت نکنند در جشنها؛ جایز نیست شرکت کردن در این جشنها. هر چه میتوانند از زیر بار اینطور چیزها در بروند.اگر علمای ایران دسته جمعی اعتراض کنند همه شان را می گیرند؟! همۀ علمای ایران را می گیرند و اعدام می کنند یا تبعید می کنند؟! اگر از تمام مملکت ایران، علمای ایران ـ که اقلاً صد و پنجاه هزار نفر معمم در ایران دارد و آن همه ملا و مرجع و حجت الاسلام و آیت اللّه دارد ـ اگر اینها اعتراض کنند و این مُهر سکوت را بردارند و این امضا را (که به سکوت آنها امضا حساب میشود) این مُهر را بردارند، سکوت را بردارند، همۀ آنها را از بین میبرند؟! آنها اگر میخواستند از بین ببرند اولش خوب بود مرا از بین ببرند؛ نبردند هم؛ صلاحشان نمیدانند. ای کاش صلاحشان بود!من میخواهم چه کنم این زندگی را؟ مرگ بر این زندگی من. آنها خیال میکنند که من از این زندگی، خیلی خوشی دارم میبرم که تهدید من میکنند. چه زندگی است که من دارم. هر چه زودتر بهتر. بیایند؛ هر چه زودتر بهتر. خوب، «عِنْدَ أکْرَمِ الْأکْرَمین» انسان میرود. آنجا کریم است؛ خدا کریم است. لااقل گوش انسان از اینطور چیزهایی که میشنود، هر روز میشنود، هر روز نالۀ مردم را میشنود، هر روز اطلاع میدهند که دخترها را چه کردند، دخترها را کشتند بعضیشان را، سر ناهار ریختند آن قلدرها و چماق کِشها، ریختند سر ناهار، دیگ، نمیدانم،[آب یا غذای]جوش را ریختند به سر این بیچاره ها. چه شده است؟ گفتند مثلاً مرده باد زید، زنده باد زید. این آدم کشتن دارد؟! گفتند ما جشن ۲۵۰۰ ساله را میخواهیم چه کنیم؟!جشن را آنها باید بگیرند که زندگی دارند، آنها باید بگیرند که یک حکومتی دارند که در تحت نظر آن حکومت در رفاه هستند، در پناه هستند. جشن برای حضرت امیر باید بگیرند که در زیر شمشیر او مردم در پناه هستند، مردم در امان هستند؛ هیچ کس نمیترسد در حکومت او الاّ از خودش؛ از حکومت نمیترسد. برای اینکه حکومتْ حکومت عدل است. اصلش حکومت عدل ترس ندارد؛ از خودش انسان باید بترسد. اما اینجا اینطوری است؟من وظیفه میدانم، وظیفۀ خودم میدانم که تذکر به شما بدهم[و]تا آن اندازه که صدای من میرسد فریاد کنم، تا آن اندازهای که قلم من میرسد بنویسم منتشر کنم. اگر آقایان هم صلاح دانستند، این امت اسلامی را امت خودشان دانستند، شیعۀ خودشان دانستند، آنها هم بکنند. اگر صلاح ندانستند ان شاء اللّه خداوند حفظشان کند.شماها راه دارید و آن این است که یکی یک کاغذ بنویسید. کاغذ که اینقدر تمبرش، پولش زیاد نیست؛ ولو مئونۀ شما کم است لکن یک کاغذ برای خاطر خدا بنویسید به حکومت ایران به اینکه آقا! این جشن را دست از آن بردار. مردم گرسنه اند؛ گرسنه ها را سیر کنید. از آقایان خواهش کنید که آنها هم خواهش کنند. من نمیگویم آنها صحبت بکنند؛ آنها هم خواهش کنند؛ به طور تمنا و خواهش. بخواهید از آقایان، از افاضل اینجا، از علمای اینجا و از مراجع اینجا که آقا نصیحت کنید این حکومت را. این دارد پدر مردم را درمی آورد؛ و اگر به این افسارگسیختگی باشد مصیبت های بعد بالاتر است.هر روز اینها کار درست می کنند. کارشناس دارند برای اینکه ایجاد کنند یک مطلبی را. هر روز جشن درست میکنند و هر روز بساط درست میکنند. آنی که در ذهن من و شما نمی آید بعدها درست میکنند اینها. اگر اعتراض بشود، خواهش بشود، تمنا بشود، به ممالک دیگر اسلام، به این هایی که میخواهند در این جشن زهرماری شرکت کنند و در خون ملت ایران شرکت کنند، به اینها نوشته بشود که آقا نروید در این جشن؛ این جشنْ جشن کثیفی است، نروید در این جشن، شاید تأثیر بکند. به این ممالک اسلامی بگویید که نروید در این جشنی که اسرائیل دارد بساط جشنش را بپا میکند و درست میکند. کارشناسهای اسرائیل در اطراف شیراز دارند بساط جشن را درست میکنند. در این جشنی که کارشناسهای اسرائیل دارند این عمل را میکنند، نروید.هی به گوش ما خواندند که آقا شما چه کار دارید با کار دولت؟! دولت است، نمیدانم چه است! هی به گوش ما این را خواندند، ما هم باورمان آمد که نباید دخالت در کار دولت بکنیم، نباید معارضه بکنیم. از اول تاریخ بشر تا حالا، دولتهای جائر را مقابلشان انبیا ایستاده بودند و علما ایستاده بودند. آنها عقلشان نمیرسید؟!اگر امروز علمای ایران، قم، مشهد، تبریز، اصفهان، سایر اَرْجاء مملکت، اگر چنانچه اعتراض کنند به این مطلب و به این کثافتکاریهایی که اینها دارند میکنند، این جنایتکاریهایی که اینها دارند میکنند، این عیاشیهایی که اینها میخواهند راه بیندازند و مملکت را به باد فنا بدهند، ملت را به باد فنا بدهند برای شهوات نفسانی خودشان، اگر اینها اعتراض بکنند، اعتراض دسته جمعی بکنند، شک نکنید که تأثیر میکند اما وقتی بنا شد که یکی برای یک جهتی، یکی برای یک جهتی، یکی تکلیف شرعی[را] اینطور میداند، آن یکی تکلیف شرعی اش را آنطور میداند، این مصیبت[است]. اینها مصیبت اسلام[است]. اسلامْ داشتنِ یک همچو معممینی برایش مصیبت است. مثلِ منِ معمم مصیبت است برای اسلام. من این را برای شما میگویم که آتیۀ شما تاریکتر است خدای نخواسته از حالا.منبع: سایت khamenei.ir |
↧
بازخوانی سخنرانی سال 1350 امام خمینی (ره) درباره مشکلات اقتصادی مردم
↧